دلنوشته های روزمره

دلنوشته های روزمره

مرد تنهای شب
دلنوشته های روزمره

دلنوشته های روزمره

مرد تنهای شب

خدایا

خـــــدایا

خودت میدونی

چـﮧ زجری میکشـــﮧ ...

کسی ڪﮧ، می ببینــﮧ اوטּ نــــــامردی رو ڪﮧ ...

باعث مرگ عزیزترینش شده ....

مے بینــﮧ ولی باید منتظر جواب تو بـــــمونــﮧ ...

خیلی خونسردے! تو خدایے و صبور! ولی بنده‌ات ظرف صبرش کوچیکـﮧ

خدایــــــــــــــــــــا ....خودتگفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا(احزاب) ...

عکس پس زمینه

کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،
وقتی هوای رابطه ســــرد است ،
باید رفتـــــــــــــــ

ادامه نوشته

دی ان ای

دی ان ای ما حاوی خاطرات نسل های گذشتمونه،این رو علم هم ثابتش کرده،یعنی تمام احساسات و عواطف،اتفاقات خوب و بد،توی ژنتیکمون ذخیره میشه و به ارث میرسه،شاید این حرف درست باشه که از ما فقط خاطره می‌مونه

یهود

یهود

چهار سوار آخرالزمان

چهار سوار آخرالزمان

مذاهب و ادیان جهان باستاندین و آیین مسیحی دین و آیین یهود

آخرالزمان کتاب مقدس

ادامه نوشته

مادرم

در خیالم بود روز تولدت به تو بگویم بهار من از امروز شروع میشود چون تو معنی نو شدن و زندگیِ دوباره میدهی .
در خیالم بود روز تولدت با لباس آبی با آهنگِ گل آفتابگردون هر روز به انتظار دیدن لبخندت بخندیم . در خیالم بود روز تولدت قهوه مورد علاقه تو رو بنوشم در خیالم بود روز تولدت بیشتر بغلت کنم آخه من همیشه خودم را کنار تو و تو را کنار خودم میدیدم. میخواستم نامه هایم به تو راکتاب کنم تادرحافظه ی تاریخی بماند ،که تو همان مصداق عشق در کتابها شوی

فیروزه
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

مرد تنهای شب

تقدیم به مادرم

بدی ِ کسی رو فراموش نمی کنم.. نه این که انتقام جویی باشم.. نه هرگز! فقط نمی خوام دوباره به غلط چنین مهره ی سوخته ای رو آدم حساب کنم

نمیشود که شوی یک دمی فراموشم
تویی که شهد لبت با ترانه مینوشم
برای از تو نوشتن همیشه کم دارم
برای از تو سرودن همیشه میکوشم
تو شهد آب حیاتی که بی تو می میرم
تو سکر جام شرابی که با تو میجوشم
حکایت من و خواجه تفَال و غزلست
همو که داد ز غصه ،نجاتمان ،دوشم
همیشه طفل دبستان خط لب ها شم
همیشه آرش عشق کمان ابروشـم
عجب مدار پلنگی به چنگ ،آهو داشت
عجیب این که پلنگی به چنگ آهوشم
همیشه در دل خود جاودانه می سوزم
اگر چو آتش زرتشت سرد و خاموشم
از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم
هـنوز پـیرهنم را نشـسته می پوشم

ادامه نوشته